چه آفت کشی مناسب است؟
موفقیت بیشتر و بزرگتر، نیازمند تصمیم گیریهای بزرگتر است. تصمیم گیریهای بزرگتر یعنی انتخاب دشوارتر. یعنی کنار گذاشتن گزینههای بزرگ و ارزشمند به نفع گزینههایی که بزرگتر و ارزشمندتر به نظر میرسند. اگر لازمهی موفقیت، انتخاب بین گزینهی بد و گزینهی خوب بود، همه موفق بودند. اما موفقیت، هنر انتخاب از بین دو گزینهای است که به یک اندازه بد و یا به یک اندازه خوب به نظر میرسند. یا انتخاب گزینهی دوم از بین دو گزینه، در شرایطی که عموم مردم، انتخاب گزینهی اول را منطقی و معقول میدانند.
یکی از دوستانم، کارآفرین بسیار موفقی است که دانشگاه نرفته است. او همیشه در سمینارها و سخنرانیها، با افتخار به این مسئله اشاره کرده و میکند. او نقل میکرد که چند ماه قبل، با یک بحران بزرگ اقتصادی مواجه بوده و همزمان با بحرانهای جدی درونسازمانی هم دست و پنجه نرم میکرده است. همان زمان، ایمیل تبلیغاتی یکی از موسسات آموزشی را دریافت میکند و در آن میخواند که: هنوز هم دیر نشده. تحصیل مدیریت، یک انتخاب درست است. او میگفت که همین ایمیل، که تبلیغ یک دوره آموزشی آزاد کوتاه مدیریتی بود، تا چند ساعت، دوباره تردید روزهای نخستین را در دل او زنده کرده بود که آیا واقعاً مسیر درستی را طی کرده است؟
لحظهی دستیابی به هدفها، شیرینی وصف ناپذیری دارد. اما طعم این شیرینی برای ما، بسیار زود، ساده و عادی میشود. آنجاست که یک بار دیگر از خود میپرسیم: آیا من واقعاً همین را میخواستم؟ آیا من واقعاً میخواستم در این دانشگاه، این رشته را بخوانم؟ آیا من واقعاً میخواستم به این کشور مهاجرت کنم و کسب و کار خودم را اینجا آغاز کنم؟ آیا من واقعاً یک ماشین گرانقیمت میخواستم؟ یا میخواستم برای کسب یک موقعیت اجتماعی برتر تلاش کنم؟ آیا من میخواستم مدیر و مالک یک کسب و کار بزرگ باشم؟ یا فقط میخواستم نق و اعتراضهای سرپرستم را نشنوم؟ آیا واقعاً میخواستم کار کنم؟ یا فقط میخواستم حضور اجتماعی فعالتری داشته باشم؟ آیا واقعاً شهرت میخواستم؟ یا در پی احترام بودم؟
این فهرست آیاها، هرگز به پایان نمیرسند. معمولاً در مسیر موفقیت، آنقدر گرفتار تلاش و کوشش و هدفگذاری هستیم، که فرصتی نداریم به ریشهی آرزوهای خود فکر کنیم. این است که سوالهایی از این جنس، که باید در نخستین گام آغاز سفر، مطرح شوند، هنگام رسیدن به مقصد، پیش چشم ما قرار میگیرند.